بوفية عبد الله - Sultanah
3.7/5
★
based on 8 reviews
Contact بوفية عبد الله
Address : | JM5Q+P84 بوفية عبد الله، سلطانه،, Sultanah, Riyadh 12772, Saudi Arabia |
||||||||||||||
Postal code : | 12772 | ||||||||||||||
Opening hours : |
|
||||||||||||||
Categories : |
ا
|
ابو رانيا on Google
★ ★ ★ ★ ★ |
ع
|
عبدالله السبيعي on Google
★ ★ ★ ★ ★ |
خ
|
خالد ابراهيم ابوفراس on Google
★ ★ ★ ★ ★ جيد
|
ن
|
ناصر علي on Google
★ ★ ★ ★ ★ البراوطه والحليب العدني عندهم ممتاز
They have excellent brownies and Adeni milk
|
N
|
N دهواری on Google
★ ★ ★ ★ ★ نامهای در بطری
رحیم قمیشی
دیروز، همه روزم به ملاقات پزشکم گذشت.
امروزم به یافتن داروهایی که او نوشته بود.
و هنوز در نوبت داروخانه بزرگ دولتیام، که این یادداشت را مینویسم.
دکتر داروساز گفته میتواند نیمی از داروها را بدهد. ازصد قرص، پنجاه تا میدهد!
میگوید تا دو سه هفته دیگر خدا بزرگ است.
البته توضیح میدهد بقیهاش را آزاد میتواند بدهد، و من طبق معمول پولم نمیرسد. همان نصفش میشود یک میلیون و هشتصد هزار تومان...
و من در فکرم، کاش تحریم نبود، کاش بی لیاقتها همهکاره نبودند...
کنار باغچه بطری خالی شیشهای پیدا کردهام. میخواهم نامهای درش بگذارم و بدهم یکی از کشتیرانها ببرد وسط اقیانوسهای دور، رهایش کند.
شاید دویست سال دیگر، شاید سیصد سال دیگر کسی پیدایش کند.
شاید آن موقع اینترنت را از ریشه کنده بودند!
آن وقت دیگر ما میشویم موجوداتی ناشناخته.
یک وقت کسی به آنها دروغ نگوید.
"دوست عزیزم!
سلام
من این نامه را سال ۲۰۲۱ برایت نوشتهام
به تقویم ما میشود سال۱۴۰۰
از کشوری دور افتاده، در خاورمیانه
که شاید نامش را نشنیده باشی، یا مردمش را خوب برایت معرفی نکرده باشند؛
"ایران"
عزیز دلم!
ما آدمهای نفهمی نبودیم، اما گرفتار آدمهایی شدیم نفهم.
ما آدمهای پفیوزی نبودیم، اما پفیوزها به ما سوار شدند.
باور کنید...
ما میدانستیم راه کدام است و بیراه کدام.
ما میدانستیم چه اشتباهها کردهایم.
میدانستیم معجزهای در کار نیست.
اما آنها که باید میفهمیدند نمیخواستند بفهمند.
و ما میدانستیم؛ منافعشان اجازه شنیدن نمیدهد.
نگویید در قرن بیست و یکم خندهدار بوده
من از دل قرن بیست و یکم این را مینویسم.
آنها که نگران انحراف ما با تلگرام و اینترنت بودند، آنها که نوع لباسمان را معین میکردند، آنها که مواظب بودند مبادا ما به یک قاتل رأی بدهیم، و خودمان، خودمان را بدبخت کنیم!
آنها تظاهر میکردند نمیدانند مردم ندارند، نه خرج بهداشتشان، نه خرج خوراکشان، نه خرج اسکانشان، نه خرج آبروداریشان...
میدانم باور نمیکنید، تاریخ و حکایتهایش را خودشان نوشتهاند.
ما مجبور بودیم بین چند نامزد خودشان رأی بدهیم و بعد بدهکار باشیم، که مشکلات بخاطر انتخاب بد ماست!
ما بیشتر از ۵۰ درصد در انتخابات شرکت نکردیم، هیچکدام نپرسیدند "چرا!"
و همه به هم، شرکت نکردن ما را، تبریک گفتند!
ما میدانستیم وقتی داروهای سادهمان نیست، وقتی بسیاری از مردم بهخاطر نبودن واکسن روزانه میمیرند، وقتی مستأجرها آرزوی مرگ میکنند، اعتیاد به تحصیلکردههای ما کشیده شده... صحبت از موشکهای قاره پیما، صحبت از ترساندن کشورهای بزرگ از قدرتمان، توهمی بیش نیست...
اما آنها که باید میدانستند، میگفتند نمیدانند.
ما میدانستیم نسلمان دارد میسوزد، مغزهایمان ایستاده از بس به فکر سفرههای خالی است و دستهای خالی.
ما میدانستیم فقری که آمده اخلاق را میروبد، ایمان را میشوید، زندگی را میکُشد، امید را میبلعد...
اما آنها تظاهر میکردند نمیدانند.
باور کن دوست من!
ما نسلی بودیم که جنگ از پایمان نینداخت.
موشکهای خانمان برانداز نترساندمان
خانوادهمان زیر آتش
برادرهایمان را با دست خود و غریبانه دفن کردیم
و نگذاشتیم امیدمان را از ما بگیرند
اما...
دروغ کمرمان را شکست
نافهمی نابودمان کرد
مقدسمآبی زمینمان زد
ما هزار هزار امامزاده ساختیم
ما هزار هزار دعا خواندیم
ما هزار بار نزد خدا توبه کردیم
اما هیچکدام زندگیمان را ذرهای بهتر نکرد
انگار آن خدایی که میپرستیدیمش دروغ بود...
دنیای بیدین مهربانتر بود
خاورمیانۀ مهد ادیان، پر از بمب بود
دنیای بیدین وجدان داشت
ما نه خدا داشتیم نه وجدان
دنیایی که علم را ارج مینهاد پیش میرفت
ما که مغرور به خدایمان بودیم افتادیم در عمق چاه نادانیمان
تصور نکنید خود را بازنده حس کرده بودیم، نه!
ما همه اینها را فهمیدیم
آنها که باید میفهمیدند
آنها که نفت در دستشان بود
و کلید سیاهچالها و قصرها
آنها تظاهر میکردند که نمیفهمند
آنها برای سروریشان
برای ریاستشان
ضرر داشت بشنوند...
دکترشان گفته بود برای قلبشان ضرر دارد!
نباید مردم را میدیدند
نباید بدبختیها را میدیدند
نباید صفهای مرغ و تخم مرغ
نباید صفهای واکسیناسیون
نباید سفرههای خالی را
نباید مومنهای بی ایمان را
نباید دزدهای اعتماد مردم را
میدیدند
دکترشان گفته بود برایشان خوب نیست...
نمیدانم خانم هستی یا آقا، که این یادداشت را پیدا میکنی
نمیدانم کودکی یا پیر
تنها یادت باشد عزیزم
هر آنچه عقلت گفت همان را بپذیر
نه از جهنم بترس نه دلخوش به بهشت
و یادت باشد
دزدان هزار شکل و رنگند
و یک وجه تشابه دارند...
دروغ را آسان میگویند
و ابزار بسیاریشان خداست!
خدایی که هر روز یک رنگش میکنند...
A letter in a bottle
Rahim Ghomayshi
Yesterday, I spent all day visiting my doctor.
Today I went to find the drugs he had prescribed.
And it's still my turn at the big government pharmacy, as I write this note.
The pharmacist said he could give half the medicine. One hundred pills gives fifty!
He says that God is great in two or three weeks.
Of course, he explains that he can give the rest freely, and I do not get my money as usual. The same half becomes one million and eight hundred thousand tomans ...
And I think, I wish there were no sanctions, I wish the incompetents were not omnipotent ...
I found an empty glass bottle by the garden. I want to put a letter in it and let one of the ships take it to the middle of the far oceans and let it go.
Maybe in two hundred years, maybe in another three hundred years.
Maybe they had eradicated the Internet at that time!
Then we become unknown beings.
Do not lie to them for a while.
"my dear friend!
Hello
I wrote this letter to you in 2021
According to our calendar, the year is 1400
From a remote country, in the Middle East
You may not have heard his name, or his people may not have introduced you well;
"Iran"
Dear!
We were not ignorant people, but we were caught by ignorant people.
We were not puffy people, but puffies rode on us.
believe it...
We knew which way was right and which way was wrong.
We knew what we had done wrong.
We knew there was no miracle.
But those who should have understood did not want to understand.
And we knew; Their interests do not allow them to hear.
Do not say it was funny in the 21st century
I have been writing this since the heart of the 21st century.
Those who were worried about our deviation with the telegram and the Internet, those who determined the type of our clothes, those who were careful not to vote for a murderer, and make ourselves miserable!
They pretended not to know that the people did not have, neither their health expenses, nor their food expenses, nor their housing expenses, nor their prestige expenses ...
I know you do not believe, they wrote the history and the stories themselves.
We had to vote between some of their own candidates and then be in debt, which is a problem because of our bad choice!
We did not vote more than 50%, none of them asked "why!"
And everyone congratulated each other for not participating!
We knew that when we do not have simple medicines, when many people die because of the lack of daily vaccines, when tenants wish for death, our educated people are addicted ... Talking about intercontinental ballistic missiles, talking about scaring big countries of our power, is nothing more than an illusion. ..
But those who should have known said they did not know.
We knew our generation was burning, our brains standing still thinking about empty tables and empty hands.
We knew that the poverty that came destroys morality, washes away faith, kills life, swallows hope ...
But they pretended not to know.
Believe me my friend!
We were a generation that did not lose the war.
Do not be afraid of subversive domestic missiles
Our families are under fire
We buried our brothers with our own hands and as strangers
And we did not let them take our hope away from us
But...
Lies broke our backs
Misunderstanding destroyed us
Holy's water hit our land
We built thousands of shrines
We prayed a thousand times
We have repented to God a thousand times
But none of them made our lives any better
It was as if the god we worshiped was a liar ...
The non-religious world was kinder
The Middle East, the cradle of religions, was full of bombs
The world had no conscience
We had neither God nor conscience
A world that values science was moving forward
We who were proud of our God fell into the well of our ignorance
Do not imagine that we felt like a loser, no!
We understood all this
They should have understood
Those who had oil in their hands
And the key to black holes and palaces
They pretended not to understand
They are for their mastery
For their presidency
It hurt to hear ...
Their doctor had said it was bad for their hearts!
They should not have seen the people
They should not have seen the misery
No chicken and egg plates
No vaccination plates
Empty tablecloths should not be used
Do not disbelieve believers
Do not steal people's trust
They saw
Their doctor had said it was not good for them ...
I do not know if you are a lady or a gentleman, you will find this note
I do not know childhood or old
Just remember baby
Accept whatever your intellect says
Do not be afraid of hell, nor be happy in heaven
And remember
Thieves are a thousand shapes and colors
And they have one thing in common ...
Lies are easy to tell
And the instrument of many of them is God!
God who paints every day ...
|
M
|
Muhammad Ishfaq Anjum on Google
★ ★ ★ ★ ★ Average
|
M
|
Mohsin Malik on Google
★ ★ ★ ★ ★ Always best
|
M
|
Mohammad Din Islam on Google
★ ★ ★ ★ ★ My business place
|
Write some of your reviews for the company بوفية عبد الله
Your reviews will be very helpful to other customers in finding and evaluating information
Nearby places in the field of Restaurant,
Nearby places بوفية عبد الله